چه چیزی بهتر از خواندن یک داستان خوب است؟ وقتی کودک کوچک خود را در آغوش گرفته اید چه کاری برای سرگرم کردن و صحبت با او پیدا می کنید ، خواندن یک داستان خوب. اینطور نیست؟ کودکان عاشق داستان هستند ، و اگر این داستانی که برای او می گویید هیجان زیادی داشته باشد و از داستان یک درس جدید یاد بگیرد . آن را حتی بیشتر دوست خواهد داشت و سرا پا گوش خواهد بود . داستان های الهام بخش و انگیزشی برای بچه ها جلوه ای ماندگار بر روی آنها می گذارد و به آنها کمک می کند تا برخی از درس های مفید را بیاموزند.
در این مقاله 10 تا از بهترین داستان های انگیزشی و مفید برای کودکان گرد آوری شده است . تا خیلی زود درس های زندگی را یاد بگیرند و شما پدر و مادر های عزیز کودکان خود را به خوبی تربیت کنید .
کودکان شنیدن داستان را دوست دارند. اما برای آنکه آنها با اشتیاق زیاد به داستان گوش دهند، داستان باید همزمان هیجان انگیز و سرگرم کننده باشد. در اینجا برخی از داستانهای برتر الهام بخش و انگیزشی آمده است که می توانید به فرزندان خود بگویید.
گروهی از قورباغه ها که خیلی وقت بود شنا نکرده بودند ، میرن تو جنگل دنبال استخر بگردن . دو تا قورباغه که دارن میگردن گم میشن و میفتن توی یه چاله بزرگ. قورباغه های دیگه دنبال این دو تا میگردن تا اینکه پیدا شون می کنن بعد میبینن این دوتا از دوستاشون افتادن توی گودال. وقتی دو قورباغه سعی می کنند بپرن بیرون، قورباغه های دیگ می گویند که هر کاری کنید نمی تونید بیایید بیرون اینجا خیلی بزرگه ، ولی قورباغه ها به اونایی توجه نمی کنند و هی می پرند . اونا بسیار سخت تلاش می کنند و تمام تلاش خود را می کنند تا از گودال بیرون بیایند ولی قورباغه هایی که بالا هستن میگن بسه دیگ شما اینجا می مونید تا از گشنگی بمیرین الکی هی نپرید .یه دفعه یکی از قورباغه ها به حرف اونایی که بالا هستند گوش میکنه و دیگه نمیپره، واسه همین ناامید میشه و می میره . قورباغه دیگ هرچی زور داره میذاره و بعد از یه مبارزه بزرگ بلاخره از گودال میاد بیرون . قورباغه های دیگ شگفت زده می شوند و می پرسند که چطوری پریدی بیرون ما که می گفتیم تو نمی تونی بپری و می مونی میمیری، قورباغه بهشون میگه که ناشنوا است و فک میکرد که همه او را تشویق می کنند.
لیلی دختر بچه ای است که خجالتی وساکت است. ولی او عاشق بازی فوتبال است. دوستان و همکلاسی های لیلی را بخاطراینکه فوتبال دوس داره مسخره می کنند و می گویند دختر کجا فوتبال کجا. با این حال لیلی آرزو دارد وقتی بزرگ شد یه بازیکن فوتبال بشه و افتخارای زیادی بدست بیاره هر روز پس از بازگشت از مدرسه ، لیلی به سرعت مشق شب خود را تمام می کند و به فوتبال بازی کردن مشغول می شود. مادرش عشقی را که لیلی نسبت به ورزش دارد درک می کند و قول داده که او را برای رسیدن به آرزویش کمک کند .یک روز معلم ورزش مسابقه فوتبال برگزار می کند و لیلی در مسابقات شرکت می کند . ولی همکلاسی هایش دورباره او را مسخره می کنند. اما وقتی می بینند لیلی خوب بازی می کند شوکه می شوند و مدیر مدرسه و معلم او را به عنوان نماینده مدرسه انتخاب می کنند. حالا لیلی با سخت کوشی و تلاش نماینده مدرسه در مسابقات شده و کسانی که او را مسخره می کردند نادان .
دنیل از فیل ها برای انجام نمایش های سیرک استفاده می کند. او پنج فیل دارد و آنها را با یک طناب ضعیف نگه داشته است و با زنجیر بسته. می دونیم فیل ها خیلی قوی هستند و می تونند طناب ها را پاره کنند و فرار کنند . یک روز یه مرد میاد توی سیرک و می پرسه که چطوری این طناب و زنجیر های ضعیف این فیل ها رو نگه داشته و فیل ها فرار نمی کنند، دنیل می گوید ، از سال های جوانی ، فیل ها آموزش داده شده اند که باور کنند نمی توانند طناب را پاره کنند و قدرت ندارند. برای همینه که این فیل ها هرگز سعی نکردند فرار کنند.
پسری کوچک به نام جان در کنار پدر و مادر خود در خانه ای زیبا زندگی می کرده. یک روز ، او گریه می کرده پدر جان میگه چیشده پسرم . جان با احتیاط می گه، "من مشکلات زیادی در زندگی دارم" و درباره "مشکلات" او صحبت می کنند. پدر جان با صبر و حوصله به او گوش می ده. سپس یک کاسه میاره و یک سیب زمینی ، یک تخم مرغ و برخی از دانه های قهوه رو در آن میذاره. او از جان می خواد تا به چیزایی که داخل کاسه هستند نگاه کنه و اونا رو لمس کنه ، و بعدش به پدرش بگه که چی احساس کرد. جان جواب میده بعد پدر لبخند می زنه و از جان می خواد همه آنها را در سه کاسه مختلف قرار بده و در آن ها آب بریزد. او سپس همه آنها را جوش می ده. بعد از چند دقیقه پدر اجاق گاز را خاموش می کنه و تمام کاسه ها را روی میز می ذاره تا آنها را خنک کنه. وقتی که آنها خنک شدند ، پدر جان از او می خواهد که یک بار دیگر آنها را لمس کند و تخم مرغ ، سیب زمینی و دانه های قهوه را دست بزند و نگاه کند . جان این بار یه جواب دیگر می دهد. و او می گوید ، پوست سیب زمینی نازک تر شده زیرا خیلی نرم شده است ، تخم مرغ محکم شده و قهوه فقط بوش میاد.پدرش با گوش دادن به جان ، لبخند می زند و به او می گوید دیدی چگونه سیب زمینی ، تخم مرغ و دانه های قهوه نسبت به شرایط نامطلوب واکنش نشان دادند. سیب زمینی نرم شده است ، تخم مرغ بسیار قوی شده است ، و دانه های قهوه در زمان آزمایش خود در آب جوش فرم خود را به طور کامل عوض کرده اند .
درباره این سایت